بخاطر فقط آشنایی با خواستکاری که وج معرفی کرده بود و مامانم در جریان بود.باهاش حرف زدم حرفهاش خیلی شبیه تو بود ترسیدم که باز من بپیچاند حین خودت .... س و هانیه از همین موضوع باز داستان ساختن با هزاران تهمت مامانم حرفهای زشتی بهم زد.... خیلی کریه کردم آنچه تا الان تجربه کردم فقط خودم و خدا میدانم .....فردا میرم خوابگاه دفتر ح.... از زنان ....میدانم خیلی کمک خواهند کرد اما خیلی حس بدی دارم . همین الان بیمارستان هستم کنار مامانم که دست و پاش شکسته اما دلم از تمام شان رنجیده داره با دوست دختر پسرش گپ میزند اما من با تو که همسرم بودی حق بیرون رفتن حتی نداشتم....
همه خوشی ها و پول مامان و بابام برای بقیه اولاد هایشان هست و بدبختی هایشان برای من ..... فردا میرم از اینجا اما با قلب شکسته و احساس آسیب دیده و هنوز هم من احمق فکر میکنم اینها نگران من هستند در حالیکه اینها و خانواده تو و حتی توی کثافت زندگی من نابود کردید . اولین باره که چنین تصمیمی در زندگی ام گرفته و ازش پشیمان نیستم تحت هیچ شرایطی !
یک خونه دو خوابه هم دیدم با قیمت و شرایط عالی امیدوارم خدایا منم ببینی و لطفی در حقم کنی تا اون خانواده من انتخاب کنند ،.....خدایا تو رو به عظمتت منم ببین منم آدمم از خانواده و عشق و همسر که شانس نیاوردم حداقل در ایستادن روی پای خودم کمکم کن آمین ...
خدایا بازم ازت معجزه میخوام لطفا حداقل تو تنهام نزار
هشت مارچ...
برچسب : نویسنده : man2019 بازدید : 127