هشت مارچ

ادریس قرار بود برای عید بهم پول بده ولی مادرش باز فضولی کرد و پولش بالا کشید و بهانه کردن که فقط طلا رو شکلش عوض کند اما این بار جرات کردم و همه احساسم بیان کردم. 

نمیدانم چی میشه اما هر تصمیمی نادانی دارد.برش گفتم دگه نمیخوام باهاش ادامه بدهم چون همه چیز ماند کف دست مادرش و خواهرش با کمال پررویی اون پیام داد و فکر کرده قرن بوق هست که اون پشت کوهی بر من تصمیم بگیرد منم یک پیام درست و حسابی پریروز برش دادم و مستقیم همه دخالت های مادرش بیان کردم. 

اگر ادریس واقعن بخواهد من عوض میشه وگرنه هم چنان بچه ننه میماند و مادر بی وجدانش دخالت خواهد کرد.فعلا که جواب تلفن ندادن! 

باید اخلاقیات بد خودمم اصلاح کنم آن شاالله.  

امتحان بی عینس دادم و منتظر نتیجه هستم که امیدوارم خوب باشد.هفته بعد دادگاه دارم و همه سعیم خواهم کرد با توکل به خدا. 

ترمین کاردیولوجی بابام متاسفانه خوب نبود و باید مواظب ش بیشتر باشم و پیگیر درمانش . 

امیدوارم به لطف خدا دادگاه هم نتیجه بخش باشد و امتحان هم موفق شدم میخوام بعدش بروم کلاس های خاص دانشگاه خدایا کمکم کن لطفن. 

زندگی ام سپردم بخودت تو رو بحق اهل بیت علیهم السلام کمکم کن و نتیجه هرچی شد امیدوارم بابام بخاطر من هرگز ناراحت نشه دگه